کد خبر 66786
تاریخ انتشار: ۲۳ شهریور ۱۳۹۰ - ۱۵:۵۴

اولین بار که دیدمش در جاده اصلی یگان بود ، آن موقع سرهنگ بود و جانشین یگان . سلام نظامی خیلی محکمی دادم ، تبسمی کرد و جواب سلامم را داد.

قیافه خیلی جدی داشت اما در عین حال با همه تفاوتداشت به قول معروف از همان موقع نوربالا می زد. استخوان بندی و طرز راه رفتنش بیشتر به نیروهای تکاور می خورد.ورزشکار بود .
 
 به کوهنوردی علاقه زیادی داشت. این را در کوه گشت های یگان می شد فهمید . کوه پیمائیهایی که اصرار زیادی به انجام منظم آن وجود داشت . همین اصرار هم بود که باعث شد بچه های گروه موشکی 15 خرداد جلوترازهمه ، از جمله نیروهای ویژه سپاه ، قله دماوند را در فتح سراسری قله دماوند ( سال 81) فتح کنند .آن موقع بچه های سرباز و رسمی انتقاد زیادی به برنامه یگان داشتند، می گفتند مگر یگان ما نیرومخصوص است که اینقدر راهپیمایی برویم؟!.
 
انصافا هم برنامه های یگان با بقیه جاها متفاوت بود. اما شاید هیچکدام روزی را تصور نمی کردند که همین کوههای سر به فلک کشیده روزی زمین یکی ازعملیاتهای آنها شود .
 
دومین بار در رزمایش تخصصی گروه دیدمش ، جایی که غرش انواع توپ ها ، کاتیوشا و موشکبند دل بچه های سرباز را که تازه از خانواده جدا شده بودند و بلند ترین صدای عمرشان را می شنیدند پاره می‌کرد، خندید و از اولین باری که صدای توپ را شنیده بود حرف زد.
 
گفت که در عملیات آزادسازیخرمشهر و در حالی که 14 سال بیشتر نداشته به همراه دو نفر از دوستانش راهی جبهه شده بود . گفت که وقتی مرحله اول عملیات شروع شده بود و غرش توپها معرکه ای براه انداخته بود او و دو دوست دیگرش به گریه افتاده بودند . از پیرمردی گفت که آمده بود و آنها را آرام کرده بود .
 
بعد از دوران خدمت سربازی دیگراو را ندیدم ، اما دورادور اخبارش را می شنیدم . می گفتند سردارشده و فرمانده یگان . به نظرم حقش بود ، چون آدم خیلی باهوش و با سوادی بود.
 
حالا او فرمانده واحدی شده بود که شهید حسن غازی آن را بنیانگذاری کرده بود و افتخارات زیادی درکارنامه اش داشت. در عملیاتهای والفجر 8 و کربلای 5 ، یک میلیون و هشتصد هزار و دو میلیون و دویست هزار گلوله توپ شلیک کرده بود .
 
به قول قدیمی های یگان خاک فاو و شرق بصره را شخم زده بودند و همهپاتک هاینظامیان عراقی را که نظامیان بعث در اجرای آن تبحر داشتند در دم خفه کرده بودند .
 
این عملیاتها تنها عملیاتهای جنگ بودند که نقش توپخانه جدی گرفته شده بود و نتایج درخشانی را هم به بار آورد.می شنیدم که مجموعه تحت مسئولیت وی به سرعت متحول می شد و این مجموعه متحول شده قطعا به یک فرمانده خلاق احتیاج داشت .
 
چیزی که ذاتا در وجود او بود . نشان به این نشان که در عملیات اخیر سپاه در غرب کشور، جایگاه توپخانه را از یک نیروی صرفا پشتیبانی به یک نیروی عملیاتی تغییر داد .
 
برای هر واحد توپخانه ای، جنگیدن  در کوهستان جزو سخترین کارهاست، آن هم زمانی که با یک عده تروریست طرف باشی که تاکتیک شان مبتنی بر جنگ چریکیست .
 
گواهش هم اینکه نیروهای توپخانه آمریکا هیچ کار خاصی را در کوههای افغانستان و در برابر طالبان از پیش نبردند . اما اوآنچنان تاکتیک های بدیع و نوآورانهای را برای اولین بار بکار گرفت که خیلی زود داد ضد انقلاب را در آورد .
 
دیده بان خیلی خوبی بود ، دو سه بار در رزمایش ها جرو بحثش را با دیده بانها از پشت بی سیم شنیده بودم . آخر سر هم صدایش را از پشت بی سیم می شنیدم که رفته بود در کمین گاه و دیده بانی می کرد . انصافا هم دیده بان خوبی بود .
 
گراهایش نظیر نداشت . آتش را درست روی سر هدف هدایت می کرد. دفعه آخر هم از عملکرد دیده بانهایش راضی نبود . می گفت خوب گرا نمی دهند . خودش رفته بود در موقعیت دیده بانی . کمین گاه  دیده بانها را مناسب ندیده بود .باز هم جلوتر رفته بود .جلوتر از همه ! .
 
نمی دانم چرا کسی به او نگفته بود سردار چرا اینقدر جلو می روی؟!. همتایان تو در سایر ارتش‌های جهان از فاصله چند کیلومتری و در سنگرهای بتونی گرم و نرمشان که مجهز به تمام امکانات است، جنگ را  مدیریت می‌کنند . اما تقدیر الهی این  بود که شهادت این فرمانده مظلوم گواه دیگری بر حقانیت ملت ما باشد.    
 
 
*پیروز میرحیدری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس